هرمنوتیک و باقی قضایا

(يک) علم اسطقس داری هست در زیرمجموعه ی علوم انسانی به اسم هرمنوتیک. این علم روی این بحث میکند که این همه منابع نوشتاری و گفتاری که در طول قرون دست به دست میشود تا چه حد میتواند قابل اعتماد باشد. یعنی در انتقال مفاهیم که منظور مولف شان بوده تا چه مقدار موفق خواهد بود.
رد پای این واژه ی هرمنوتیک طبق معمول برمیگردد به کتاب ارغنون جناب ارسطو و اسطوره ی یونانی هرمس. هرمس در اساطیر یونان نقش مترجم پیام های رمزی طبقه ی خدایان را بازی میکرده. تا میرایان که از مباحث بالای دیپلم طبقه بالایی ها سردرنمی آوردند چیزهایی و تفسیرهایی دست شان بیاید که دنیا دست کیست. چیزی شبیه همین تفسیر و تاویلی که اهالی دین برای فهمیدن و فهماندن کتاب های آسمانی واردش میشوند.

(دو) اصلا علم هرمنوتیک در غرب زمانی به رسمیت شناخته شد که عوام هم خواستند مستقیما وارد گود شوند. یعنی بعد از ورود تفکر مارتین لوتر و انقلابش در مسیحیت. وقتی هرکس خواست انجیل را آنطور که خواست تفسیر و تاویل کند، بحث وجود یک قاعده برای این امر به عنوان علم هرمنوتیک مطرح شد. درحال حاضر دیگر نه تنها متون مقدس که هر متنی و گفتاری حتی عامیانه برای جلوگیری از سوءبرداشت نیاز به چنین اصولی دارد.

(سه) این علم روش شناسی جدای از مولف و متن، عنصر دیگری را هم که مخاطب و مفسر باشد را در انتقال مفاهیم موثر میداند. میگوید پیش دانسته های مفسر و سوالهایی که دارد در فهمش از متن تاثیر زیادی دارد. جوری که علایق و انتظارات هدایت کننده ی مفسر است. حالا هرچقدر مولف بیچاره زور زده باشد تا فارغ از ابهامات منظورش را برساند، موفقیتش به اقبالش بستگی دارد. به اینکه مخاطب چقدر همت کند برود دنبال اطلاعاتی که عصای دست متن شوند. مثلا پرسش از تاریخ تالیف متن و منظور مولف در آن شرایط از پیش داوری جلوگیری میکند. شناخت صحیح واژه ها و اصطلاحات و رجوع به مفسرین مورد تایید مولف و اینها.

(چهار) کاری به هرمنوتیک مدرن نداریم که نه میگذارد نه برمیدارد و از مرگ مولف سخن به میان می آورد. میگوید اساسا معنا آن چیزی است که خواننده بر متن تحمیل میکند ولاغیر. تازه بر ناتوانی مفسر و ناممکن بودن انتقال مفهوم هم صحه میگذارد و خلاص.
 
(پنچ) سوالهایی که از متن داریم (حالا هرمتنی از یک سخنرانی افتتاحیه تا یک رمان ادبی) جدای اینکه انگیزه ی پیگیری و مطالعه میدهد دریافتی ما را هم کانالیزه میکند. شاید از موضوعی بی ربط، برداشتی مخالف نظر گوینده برداشت کنیم. مثال میزنم: داستان گوساله ی سامری که در پست های قبل تر نوشتم. اگر بعد از جریانات سیاسی بعد از انتخابات بگذاریم جلوی دو طرف، دو جور برداشت وحشتناک متضاد میتواند حاصل شود. یا از یک سخنرانی ده دقیقه ای، روزنامه ها میتوانند دو تیتر مخالف هم بتراشند.
یک نفر واقعه ی عاشورا را بدون غرض و کنایه از تریبون تعریف کند، یک حامی سبز همانقدر سرذوق می آید و بر اهدافش مطمئن میشود که یک حامی دولت از راهی که رفته.
این ایام هم بازار این جور تفسیر به رای ها در مجالس امام حسین(ع) داغ شده متاسفانه.
(شش) در فرهنگ مان برای شناختن راه، نقشه و خط کش کم نداریم. مشکل ما یک روش استفاده و توفیق شناخت و همت اصلاح راه است. به شدت نیاز به تعریف یک هرمنوتیک ایرانی اسلامی داریم. هرمنوتیکی که قائل به مرگ مولف نباشد و اگر مولفش را قبول دارد واقعا دنبال فهمیدن منظورش باشد.

پ.ن1: منظور من از نوشتن این متن، مقداری آشنایی با هرمنوتیک بود و اینکه اگر هم بشود نباید هرچیزی را به هرچیزی ربط داد. گودرز و شقایق را نباید اسیر بازی های سیاسی کرد. حتی بازی هم قاعده می خواهد. و اینها. برداشت دیگری نکنید که راضی نیستم.
پ.ن2: این وبلاگ اقلکم تا یک ماه و نیم٬ دو ماه آینده دیگه چی بشه آپ بشه! خوبی بدی دیدید حلال کنید. برگشتنه سعی میکنم با یک روزنگار از دوران آموزشی خدمت مقدس سربازی به روز کنم. یاحق!

در باب "بی پولی"

به انگیزه ی فیلم "کتاب قانون" و خصوصا تعریف های این دوست گرامی راهمان را به سمت سینما کج کردیم ولی از "بی پولی" سردرآوردیم. نه اینکه ذره ای احساس پشیمانی بهمان دست بدهد کلی هم سرذوق آمدم. حیف بود بعد از "درباره ی الی..." این فیلم را از دست میدادم. یعنی بعد از اصغر فرهادی چشممان به جناب نعمت اله روشن! "بوتیک" اش را دیده بودم البته در سینمای خانگی و خیلی سرسری. که الان افتادم پی اش تا دوباره کشفش کنم. وقتی کم کاری بزرگان سینمایمان و بعضا نچسب بودن آثار جدیدشان دارد از سینمای ایران ناامیدتان میکند ظهور چنین کارگردانهایی و امتداد موفقیت شان احساس پیدا کردن گنج به آدم دست میدهد. که قطعا این احساس با ذوق زدگی بعد از فیلم دیدن من بی ارتباط نیست!
موضوع فیلم مشکل مبتلا به جامعه ی ماست. اینکه یکهو میبینی به جایی رسیدی که پول لازم شدی به شدت٬ و هرچی کفگیر میزنی تنها صدای برخورد با ته قابلمه را میشنوی و صد تومان ناقابل در مقایسه با هیچ تومان میشود خودش کلی! از معدود کسانی هم که میتوانی رو بیندازی چیز دندان گیری حاصل نمی شود. همینجاست که تراژدی شروع میشود.
از هنر کارگردان ضمیمه کردن موقعیت های کمیک کنار این تراژدی ملموس است. خیلی جاها اصلا خنده ی تماشاچی به هوا میرود. رادان هم خوب این نقش را درآورده. البته تاحدی نقشش در راستای "سنتوری" مهرجویی به نظر می آید ولی مختصاتی دارد که در طول دیدن فیلم٬ کمتر ذهن را به سنتوری میل دهد.
به نظر من فیلمنامه بدون ورود به جمع دوستانه و مفلسانه ی امیرجعفری و سیامک رحمانی لطفی نداشت. با اینکه ناگهان پنج شش شخصیت به داستان اضافه میشود ولی شخصیت پردازی هوشمندانه فیلم٬ فاصله ی غربیگی تا آشنایی و احساس نزدیکی به این جمع را کم میکند. از جذابیت این شاخه از داستان٬ معرفی نوعی دوستی ته خطی است. با این پیش زمینه که همه شان کلا در این شرکت سرکاری٬ بیکار و سرکار هستند ولی برای بالا آمدن پول برای دوستشان کم نمیگذارند٬ تا بدون پوشک و شیرخشک شب خانه نرود.
نکته ی اخلاقی فیلم قربانی کردن صداقت و روراستی از سوی کارکتر بی پول است برای حفظ کلاس اجتماعی. حتی در برابر شریک زندگی. یک جوری با سیلی سرخ نگه داشتن صورت غیرمعقول که بیشتر به جای حل مسئله، اصرار به نمایان نشدن صورت مسئله است. وگرنه مشکلات کمرشکن و غیرقابل پیش بینی از بدیهیات ظاهرا لاینحل جامعه ی ماست. که همه تا مغز استخوان یک مقدار کمتر یک مقدار بیشتر به آن واقفیم.

پ.ن1: ان شاالله "کتاب قانون" می ماند برای فرصت بعدی. به این زودی که برش نمی دارند.

پ.ن2: اگر بی پولی را ندیده اید دیدن فیلم را در سانس 16:30 و 22 پردیس سینمایی پارک ملت پیشنهاد میکنم. ترجیحا روزهای سه شنبه که بلیط نیم بهاست بروید برای رویرو نشدن با بی پولی احتمالی.

پ.ن3: بی پولی از آن فیلم هاست که بایستی زیرش جمله ی "دیدن این فیلم به افراد در شُرف ازدواج توصیه نمیشود!" درج شود. و الا برای بقیه خطری ندارد. مجردها که چندوقت بعد فراموش میکنند و برای متاهل ها هم بیشتر به جای هشدار، حالت بیان خاطره را دارد.

نجات سرباز رایان 2

بالاخره حل شد. سه ماه اضافه خدمتی که به خاطر غیبت حک کرده بودند تو برگه سبز نظام وظیفه پاک شد. اونایی که رفتن خدمت میدونن، وگرنه من که بار اولمه، واسه سربازی یک روز اضافه خدمتش هم زور داره. قد یک سال میگذره. دیگه حساب کنید 90 روز که هر روزش باید تا مغز استخوان تنبیه این عادت دقیقه نودی مان را بکشیم چطور میگذرد. البته ارسال دفترچه درست روز 29 اسفند سال کبیسه چند دقیقه بعد از دقیقه نود به حساب میاد. شکر خدا دوستان سازمان عریض و نسبتا طویل نظام وظیفه، 8 روز تاخیر پلیس به علاوه دهی ها رو بر اساس قانون زیر سیبیلی رد کردند و مشکل حل شد. دیگه دیگه... تا آخر این ماه فرصت دارم از دوران شیرین قبل از اعزام نهایت استفاده رو ببرم.

پ.ن1: از دوستان خدمت رفته خواهشمند است اگر توصیه ای چیزی برای اعزام آموزشی و پیچ و خمش دارند دریغ نفرمایند.

پ.ن2: میان هشت تا آدرسی که برای معرفی به پادگان لیست شده بود کهریزک هم بود. خوب شد موقع انتخاب رشته و دانشگاه ذره ای علاقه به رشته ی پزشکی در دل نداشتم. یحتمل این هم از الطاف خفیه ی الهی بوده که شامل حال جوانی مان شده.