مرخصی هستم.. خوشحال هستم

افتادم پادگان ۰۱ نیرو زمینی ارتش. خوشبختانه تهرانه و مرخصی ها خونه ام. سختیش به بکن نکن ارتشه و راحتیش فرهیخته بودن محیط. در این پادگان تنها لیسانس به بالا پذیرفته میشن از این جهت. با اینکه هفته ی سخت اول رو گذروندم با توجه به توقعاتی که از آموزشی سربازی و اینها از صحبت این ور اون ور شنیده بودم خوب گذشت. فقط الان با یک کیسه دارو و دوتا پنی سیلین اساسی درحال ریکاوری ام. ارادتمند همه دوستانی که با کامنت های خصوصی و نیمه خصوصی ابراز محبت کردن هم هستم. و دل تنگ همه رفقا و وبلاگستان.

به کجا میرویم؟!

از روز عاشورای تهران خبرهای بدی به گوش میرسه [غم]
ماجرا نمی بایست به اینجا میرسید [حسرت]
کاش آن یک نفر زودتر بیاید و نتیجه ی این آزمون و فتنه را بزند توی برد [انتظار]
تا خونها بیشتر به زمین نریزد٬ تا دست ها و دامنها بیشتر آلوده نشود
کاش زودتر بیاید [امید]