تعلیم اللغة العربية

"  إنّـي رأیتُ گربتاً          في پَسِ پَرده خُفيةٌ   
قلتُ له بیو بیو             فقال لی میو میو
     أنا کشیدَ دُمبهُ              هُو پرید في بَیتُهُ   "

نخستین جرقه‌های آشنایی‌مان با صرف و نحو عربی برمی‌گردد به این شعر فخیم و پرمغز در دوره راهنمایی. یاد آن دوران و معلمان و جمله رفقا به خیر! اینقدی بودیم...

میک‌مکس

پدرش وسط میدان مین دارد با دقت یک مین ضدنفر را خنثی می‌کند که ناغافل خودش خنثی می‌شود. ارتش وسایل به جا مانده‌اش را می‌فرستد برای زن و بچه‌اش که بینشان یک عکس هست که آرم شرکت تولید کننده مین منفجر شده در آن کاملا قابل تشخیص است. پسر کوچولوی خانواده بزرگ می‌شود. آخرهای شب از مغازه‌ی محل کارش صدای یک تعقیب و گریز را می‌شنود. فضولیش گل می‌کند می‌آید ببیند جریان از چه قرار است که باز ناغافل گلوله‌ی یک کلت کمری، راست راست می‌آید می‌رود وسط پیشانی‌اش.
دکترها در اتاق عمل شیر یا خط می‌اندازند که آیا برای این خال هندی وسط پیشانی این بخت برگشته چه تصمیمی بگیرند. گلوله دست نخورده سرجایش می‌ماند. بعد از چند وقت برمی‌گردد سرخانه و زندگیش. می‌بیند نه خانه‌ای دارد و نه زندگی‌ای حتی شغلش رو هم داده‌اند به یکی دیگر. از تلاشش برای پس گرفتن شغلش تنها یه نصفه پوکه فشنگ نصیبش می‌شود. باز هم آرم شرکت تسلیحاتی سازنده گلوله کاملا قابل تشخیص است.
از همه جا مانده بدون اینکه بداند با این گلوله در سر تا فردا هم زنده هست یا نه، به یک زندگی روزانه رو می‌آورد. با یک گروه فلک زده آشنا می‌شود که هرکدام یک استعدادی دارند ولی هیشکی قدرشان را نمی‌داند و از این رو به بازیافت و گذران امورات زندگی به دور از همه مشغولند. یک روز که برای جمع کردن آت و آشغالهای قابل بازیافت مردم در خیابان می‌چرخد، آرم دو تا شرکت که از قضا روبرو هم هستند شدیدا تو چشمش می‌زند. همان‌هایی که روی مین ضد نفر و فشنگ اسلحه کاملا قابل تشخیص بودند. با بروبچه‌ها تصمیم می‌گیرند دهن مهن این دو تا شرکت معظم تسلیحاتی را تا حد امکان مورد تفقد قرار دهند.

یک کمدیٍ ضدجنگٍ سرحال و ترتمیز با ضرباهنگ تند و توجه عمیق به جزئیات نشئه‌آور که می‌تواند برای یک صبح تعطیل بهاری بهترین انتخاب باشد: میک‌مکس!

دست پخت ژان پی‌یر ژونه حرف ندارد. وسط کمدی‌های لوس فرانسوی سبک آقای ژونه دیگریست. بعد از فیلم "سرنوشت شگفت‌آور آملی پولن" یک بار دیگر توانسته با فیلمش ذوق زدگی تزریق کند تا اینجا. تبریک می‌گم آقای کارگردان!