هدیه تولد خورشید

«معمولا ما برای روز تولد به دوستان مان هدیه می دهیم. تمام سعی خود را هم می کنیم تا این هدیه، ارزشمند و در خور شان او باشد. هر چقدر این دوست یا فامیل برایمان عزیزتر باشد در انتخاب هدیه، ارزش مادی و معنوی، کادو کردن، جمله زیبایی که قرار است روی آن بنویسیم و دیگر موارد تمام دقت خود را به کار می گیریم. همه چیز را از قبل مهیا می کنیم و برای روز تولد برنامه ریزی می کنیم.
تا میلاد امام زمان در حدود چهل روز باقی مانده است. نیمه شعبان روز تولد صاحب الزمان است و ما همیشه این روز خجسته را جشن می گیریم و خیابان ها را چراغانی و تزئین می کنیم.
هدیه ما امسال به امام زمان دل هایی است که چهل روز هوای خود را داشته اند. می خواهیم از پنجم رجب تا نیمه شعبان چله بگیریم. و در این چهل روز حداقل یک گناه را ترک کنیم و مرتکب آن نشویم.»

عندالپاورقی1: توضیح بالا فلسفه ی وجودی بنر گوشه ی راست این صفحه است از این وبلاگ . هرچند معتقدم یک قدمی که برای دل برداشته میشه نیاز به فلسفه چینی و استدلال بافی و این جور برنامه ها نداره. به نسبت قدم محکمتری هم خواهد بود. مولوی بيت مشهوری داره:
 پای استدلاليان چوبين بود          پای چوبين سخت بی تمکين بود

رویای توپ گرد

پیشنهادات:

1)برای دربافت موج مکزیکی ناب فوتبال،
گیرنده ها را رو به جهت آفریقای جنوبی تنظیم کنید. از همین جمعه.
2) کاغذ دیواری زمانبندی بازی های گروهی
3) دانلود آهنگ رسمی جام جهانی 2010

فی الپرانتز!


[زنده گی در پرانتز... ]

دودره بازی مضاعف


خودم را آدم صددرصد متعهد به کاری نمیدانم. یعنی تاحدودی من هم از ژن ایرانی "دودره بازی" بی بهره نیستم. ولی این چندمین بار است برایم اتفاق می افتد که از طرف رفقای همکار، به سخت نگرفتن در کار توصیه می شوم. اینکه خودم را زیاد اذیت نکنم. بیخود توقعات را بدون پشتوانه بالا نبرم... معمولا هم صحنه ای مشابه پیش می آید. به کناری کشیده می شوم و با لحنی دلسوزانه خاطراتی از تجربه ی کاری می شنوم که بنده خدا چقدر برای کارش خلاقیت و نوآوری خرج کرده و مایه گذاشته ولی به جای ثمره ای٬ توسری نصیب اش شده. معمولا هم هاج و واج می مانم و ضمن تشکر از انتقال تجربه اش برمی گردم سرکارم با ذهنی وارفته.

روی سرم علامت چندتا سوال چشمک میزند که این مرض مسری دلزدگی از کار، الان در حال شیوع است یا اپیدمی شده و کار از کار گذشته؟ تا کی می خواهد ناهمگونی نظام پاداش و تنبیه که کفه ی تنبیه اش  سنگین تر و همگانی  تر است و تشویق اش سبک تر و برای نورچشمی ها، لنگان لنگان به کارش ادامه دهد؟ این آمار دستمالی شده ی بیکاری کِی قرار است رو به اوج، سامان بگیرد تا هر کس بتواند در کاری که تخصص و علاقه اش را دارد سرجایش بایستد. اینجا میرسم که ۷ ساعت کار مفید برای هر ایرانی  آماری عجیب به نظر نمی آید. چون به جای ساعت در روز واحد ساعت در هفته دارد. نرمالش ۴۰ ساعت در هفته است. همین است که فقط کارمندان فقط هوای بالاسری شان را دارند و بس. همین است که "شغل نما"های دلالی فعالترین صنف به حساب می آیند. همین است که حقوق کارمندی تبدیل شده به هزینه فروش عمر به جای ارائه ی کارایی. همین است که اینجاییم.

پ.ن: مثل اینکه یه کم سخت گرفتم باز!