این بُهت مشترک
از شب شنبه شروع شد. اعلام زودهنگام و عجیب نتیجه ی انتخابات همه ی مردم را بهت زده می کند. نتیجه ای که خوش بین ترین حامی کاندیدای پیشتاز در تصورش نمی گنجید. اصلا بیشتر تکاپوی ستادها در فرصت تبلیغات٬ از امیدی نشات گرفته بود که میشود این انتخابات نتیجه ای غیر از نتیجه ی معمول دوره دوم های هر رئیس جمهور را داشته باشد. تا جاییکه بخشی از طیف موسوم به اصولگرا که سختشان است باور کنند "اصول دین پنج تا بیشتر نیست" نگران رای آوری رئیس جمهورشان شدند. به تکاپو افتادند.. مناظره ها به پا شد.
از شب چهارشنبه شروع شد. مناظره ای تاریخی. مناظره که نه! جنگ برنامه ریزی شده. جنگی که گذاشته بودند تا با دستی پر از افترا و پرونده هایی ساختگی، هفته ی آخر انتخابات، پای میز مناظره شعله ور کنند. و شیپورهای پیروزی که از قبل بدون توجه به نتیجه آماده ی نواختن بودند. اساسا مناظره ی رقبای انتخاباتی ابتکار بزرگی بود که بدست افراد کوچک رسانه ی ملی تبدیل شد به میدان تسویه حساب. به شخصه تصور میکنم اگر با نماینده ی رسمی موساد هم قرار مذاکره می بود نمی بایست اینطور رقم میخورد که خورد. این غیرتی شدن فضای انتخابات ،برخوردها، آشوب های پراکنده و آتش تنفر بین دوطرف ایرانی مسلمان عامل تحریکی بهتر از این میخواست؟
از قضا به واسطه ی جابجایی منزل افتاده ایم وسط میدان جنگ های چریکی نیمه شب های تهران. جوانهایی که از روی غفلت٬ دفاع از آرایشان را در خیابان های هرج و مرج میجویند و در مقابل جوانهایی که باز از روی غفلت به دنبال ادای تکلیف دینی شان با چوب و باتوم هستند. هر دو طرف هم از متن مردم. کار هرشب مادر من پای پنجره این شده که با نگاهی مضطرب آیت الکرسی بخواند برای جوان مردم که در حال زهرچشم گیری با باتوم و داد و فریاد٬ ناقص نشود. "پس نیروی انتظامی ضامن امنیت کجاست؟". این به جان هم افتادن ها قابل پیشگیری بود. اگر شهوت قدرت می گذاشت. میلی نهفته که با نوار هشدار "اسلام در خطر است!" پوشیده شده.
از تحقیرها شروع شد. تحقیر ملتی که وسط میدان انتخابات خودش را بازیچه دیده. آن وقت به جای آنکه به تردیدهایش پاسخی بدهند، بلیط چارتر ونزوئلا در دست، میخواهند هرچه زودتر پرونده را ببندند. بستن دو روزنامه پرتیراژ، مسدود کردن هشت، نه سایت خبری پربازدید، قطع شبکه ی اس ام اس، اختلال در شبکه تلفن های همراه، رساندن پهنای باند اینترنت به یک چهارم و ... درست روز بعد از انتخابات شما را یاد چیزی جز کودتا می اندازد؟ آیا این محدودیت ها نتیجه ای جز داغ شدن بازار شایعات و میدان دادن به رسانه های بیگانه را در پی دارد؟ این امنیتی کردن همه چیز در وقت مقتضی مردم را بی اعتماد میکند. نظام را به نگاه بدبینانه آلوده میکند آنطور که بسیج و مساجد را. آیا نسبت دادن خس و خاشاک به مردمی که میخواهند بدانند "رای شان کجاست" عاقلانه است؟ خوشبختانه آقای رئیس جمهور خیال مردم نگران را با اعلام سیادت خودشان آسوده کردند. "رئیس جمهور سید" مگر نمی خواهند خب بفرمایید...هه هه هه
از دوشنبه شروع شد. نمی دانم در جریان راهپیمایی سکوت انقلاب به آزادی هستید یا نه. حضور میلیونی تهرانی های معترض که بدون اتوبوس ها و برنامه ریزی ها و تبلیغات حماسی آمده بودند باور کردنی نبود. جمعیتی از همه قشر و از همه سن، آرام و روان و لبریز از انگیزه، بدون هیچ شعار توهین آمیزی که نه! بدون هیچ شعاری، مسیر انقلاب تا آزادی را پیمودند. سکوتی وحشتناک. سکوتی که از روی رضایت نبود. به این نمونه ی اعلای بلوغ دموکراسی ایرانی باید بالید. اگر به آن درگیری و شلیک چند گلوله که بیرون از اختیار جمعیت بود نمیرسید این تجربه در کام مردم تلخ نمی شد. اگر "اینطور هم نه!" پس دیگر چگونه میشود در زیر سایه ی حکومت مردم سالاری دینی٬ مردم اعتراضشان را اعلام کنند؟
درخواست منطقی مردم معترض جای شکر دارد. حرکتی است برپایه ی دموکراسی و در جهت احیای قانون که راهش را پیدا کرده اند. مردم نه خواهان انقلاب هستند و نه پیرو اپوزیسیون عقده ای خارج از کشور. کوچکترین حق شان از جمهوریت نظام را میخواهند. رای شان را می خواهند. و میدانند راهش آشوب و درگیری و توسر هم زدن نیست. ای کاش زودتر به این خواسته ی بی هزینه ی مردم توجه شود.
الان وسط تاریخ ایستاده ایم.. تاریخ برای مردم ایران برگی سبز کنار بگذارد...

عکسهای تجمع آرام حامیان موسوی در خیابان آزادی (خبرآنلاین)



از آنجایی که عبدالرحمان قصه ی ما، فک و فامیل زیادی در آندلس داشت و تصمیمش را گرفته بود که از این زندگی نکبت بار پرفرار و گریز نجات پیدا کند و احتمالش را میداد که اسم عبدالرحمان در آندلس شانس داشته باشد، با اینکه 26 سال بیشتر نداشت قصد کرد حاکم آندلس بشود و اتفاقا هم شد. در سال 755 میلادی بعد از بیعت با بزرگان قبایل یک حکومت جمع و جور اموی تاسیس کرد و افتاد به رتق و فتق امور حکومت مرکزی.