قطار مي‌رود
               تو مي‌روی
تمــام ايستگاه مي‌رود

و من چقــدر ساده‌ام
كه ســال‌هاي سال
در انتظار تو
كنار اين قطارِ رفته ايستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌هاي ايستگاه رفته
تكيه داده‌ام!
***
                قيصر امين پور


پ.ن: یک نگاه کلی که انداختم دیدم جای این شعر و حس و حال معرکه‌اش در وبلاگ به شدت خالیست. قصدم مرتفع کردن این نقیصه و پرکردن این حفره‌ی حسی بود که حاصل شد. برداشت دیگری هم کسی خواست بکند آزاد است. اصلا به برداشت مردم چیکار داریم. الان مشکل ما نوع برداشت دیگرانه؟!