In Parentheses
(یک) من خوبم! اگر کسی احیانا جویای احوالم باشد. از این باب. وگرنه "خوبی" به عنوان یک ارزش و صفت از لحاظ معنایی دایره بسیار گستردهای از سفید محض تا خاکستری تیره دارد که به ما نیامده! جمله خبری بود.
(دو) الان حدود دو سه ماهی میشود که سرِ کارم. شیفتِ عصر یک روزنامه. زیرمجموعه واحد صفحهآرایی. بیزینس دلچسبیست. تا کِرمش به جان آدم نیفتد متوجه نمیشود. ولی از آنجا که میدانم مشاغل وابسته به مطبوعات پرخطرند تا روز موعود توقیف به فکر کاری مطمئنتر برای صبحم هستم.
(سه) هرچند دور از وبلاگ و نوشتههای دوستان نبودم ولی دلم برای نوشتن و پیگیری جدی تر وبلاگ تنگ شده. که زود به زود از حال و روزم و آنچه موجب تحریک شاخکهایم میشود بنویسم. حالا نه خیلی هم زود به زود. دیر به دیر تا حدامکان منظم با فاصلههای کمتر.
(چاهار) تو فکر اینم که دستی به سر و روی این قالب بکشم. از امروز یک روزشمار برای تعیین فاصله حرف تا عمل استارت میخورد. فاصله حرف تا عمل برای مصوبهای نیم فوریتی.
(پنج) در صورت رویت این نوشته یقین بدانید این پست همچون چند پست سلفش دچار سرنوشت امحا یا ثبت موقت نگردیده است. به افتخارش!