بازگشت پیروزمندانه
من برگشتم. دو ماه آموزشی سربازی تمام شد و با یک بغل خاطره ی شیرین از پادگان انداختنمان بیرون!
سختی و تلخی هم داشت ولی نه آنقدر که در دور هم بودن ها و رفاقت ها قابل حل نباشد. همون خرده فشارها و سخت گیری ها هم چون آدم از تکرار نشدنش تقریبا اطمینان دارد رنگ خاطره و نوستالژی میگیرد. مثل خاطرات دوران ۱۲ ساله ی مدرسه.
در کل خوب بود. طبق برنامه ی چندبار تغییریافته مراسم تحلیف و جشن سردوشی راس ساعت ۲ و نیم روز اول اسفند برگزار شد. درست لحظه ی چکیدن اولین قطرات باران این روز ابری! حساب کنید یک ساعت مراسم را کل هزارو پانصد ششصد نفر خبردار ایستادیم و فرمانده ی پادگان از یک برنامه اش هم کوتاه نیامد. پیش فنگ٬ مشایعت از راست٬ درود امیر٬ تلاوت قرآن٬ سوگندنامه٬ خواندن خطابه همرزمان قدیمی و جدیدی٬ خواندن سرود مرکز توسط یگان های دانشجویی٬ مسابقه ی کشش خودرو٬ اجرای رزم با فوجیل توسط جی جی کاران(!)٬ اجرای رزم با سرنیزه٬ سخنرانی میهمان مدعو با وقت اضافه. تنها قسمتی که یک مقدار توصیه به بی خیال شدنش کردند حرکتِ قدم روی نماینده ی دانشجویان سردوشی بگیر بود که داشت با قدم های ۱۸۰ درجه اش میهمان مدعو یعنی فرمانده ی نیروی زمینی ارتش را به گرفتن دوش از سر تا پا مستفیض میکرد.
مراسم با رژه ی پایانی با نظر به راست قابل قبولی به پایان رسید و پروسه ی خداحافظی با ۹۵ دوست جمعی یگان ۷۳۱. بیشتر بچه های ما که کد میخوردند افتادند پادگان اصفهان و من هم با پذیرش عین سین آجا تهران افتادم در محدوده ی چهارراه قصر.
تو این مدت که از فرصت و دل و دماغ آپدیت بهره مند نبودم دستم به یادداشت بوده. یک سری روزنگار از آموزشی خدمت هست که حتما سروسامانش میدهم و در وبلاگ هوا میکنم شان.
پ.ن: سلام وبلاگ! سلام زندگی فارغ از کچلی حاد!